با اجرای تعرفه ۱۰۰ درصدی آمریکا علیه واردات از چین، روابط تجاری دو قدرت بزرگ اقتصادی جهان وارد مرحلهای تازه از تقابل شده است. این رویارویی، صرفاً نبردی بر سر تعرفهها نیست، بلکه جدالی استراتژیک بر سر کنترل زنجیرههای فناوری، مواد حیاتی و در نهایت مالکیت آیندهی اقتصاد جهانی.
به گزارش فولادبان، با عملیاتی شدن تعرفه ۱۰۰ درصدی دولت ترامپ علیه چین، حجم تجارت مستقیم میان دو کشور که بیش از ۵۶۰ میلیارد دلار برآورد میشود در آستانهی یک سقوط تاریخی قرار گرفته است. در دور پیشین ریاستجمهوری ترامپ، سیاست مشابهی سالانه حدود ۸۵ میلیارد دلار هزینهی اضافی به واردکنندگان آمریکایی تحمیل کرد.
در پاسخ، پکن با سیاست کنترل صادرات مواد معدنی نادر، تلاش دارد فشار فناوری را بر واشنگتن افزایش دهد. از سوی دیگر، ایالات متحده نیز با تعرفههای تازه و محدودیتهای نرمافزاری در حوزه فناوریهای پیشرفته، در پی فلج کردن زنجیرهی تولید و نوآوری چین است.
این نبرد تجاری اما فراتر از اعداد و تعرفههاست؛ رقابتی است بر سر مالکیت آیندهی اقتصاد جهانی.
در ظاهر، چین صادرکنندهی بزرگتری است؛ اما بازار اصلی صادراتی آن، خودِ آمریکاست. حدود ۱۷ درصد از صادرات چین راهی بازار ایالات متحده میشود، در حالی که صادرات آمریکا به چین تنها ۷ درصد از کل صادراتش را تشکیل میدهد. به همین دلیل، اقتصاد چین از نظر تجاری به آمریکا وابستهتر است، اما در مقابل، وابستگی فناورانهی آمریکا به چین در حوزهی سختافزار و مواد معدنی حیاتی، قابل انکار نیست.
دادههای OECD نشان میدهد بیش از ۳۰ درصد صادرات چین به قطعات و مونتاژ محصولات آمریکایی وابسته است؛ بنابراین هر افت سفارش از سوی شرکتهایی مانند اپل یا بوئینگ میتواند رشد صنعتی چین را کند سازد.
در مقابل، پکن برگ برندهای راهبردی در اختیار دارد: عناصر کمیاب زمین. چین بیش از ۷۰ درصد از تولید جهانی این مواد حیاتی را در دست دارد؛ موادی که بدون آنها صنایع تسلیحاتی، باتریسازی و فناوریهای پیشرفته آمریکا با بحران روبهرو خواهند شد.
به نظر میرسد این جنگ اقتصادی برندهی مطلق نخواهد داشت و جهان به سوی نوعی جدایی مدیریتشدهی اقتصادی حرکت میکند.
ایالات متحده زنجیرههای حیاتی تولید را از شرق آسیا به داخل یا کشورهای متحد خود همچون مکزیک، هند و ویتنام منتقل میکند؛ در حالی که چین با تقویت پیمانهای یوانی و گسترش نفوذ اقتصادی در جنوب جهانی به دنبال ساختن مدار اقتصادی مستقل خود است.
در نتیجه، نظم اقتصادی جهان در آستانهی دگرگونی قرار دارد:
دو مدار جدید در حال شکلگیریاند — یکی با محوریت دلار و فناوری آمریکایی، و دیگری با محوریت یوان و تولید آسیایی.
این تحولات به معنای پایان جهانیشدن کلاسیک و آغاز عصر بلوکهای اقتصادی متخاصم است.